یادداشت

نجوایی با مادر تمدن ها

مونا محمدی – شادی کشاورزان را می شنوی؟ فریادهای کودکانی که با پاهای برهنه در ساحل می دوند؟ یا حتی چکاچک شمشیر ها در زمانی بسیار دور و شادی و غم انسان های بسیار از هزاره های دور تا به اکنون. همه ی اینها را در قلب خود جای داده است. چون او مادر همه ی ماست. او مادر خوزستان است. مادر تمدن های بسیار. او کارون است. کارون بزرگ.

امروز می خواهم برای او بنویسم که زخم های بسیار دارد اما هنوز بخشنده است و زندگی بخش. از پرندگان سفید پل سفید گرفته، تا پرندگان سیاه پل سیاه که کیلومترها راه را می پیمایند تا به او برسند تا سمورها و لاک پشت های بین النهرینی تا ماهیان بسیار و گاو میش های آسیایی همه و همه را زندگی می بخشد. اما در مقابل هیچ از ما طلب نکرده جز محبت و توجه. و ما چقدر در حق او بی رحم بوده ایم.

ای عزیز دل، ای زیبا، ای نگین خاور میانه، ای کارون بزرگ، صدایم را می شنوی. می خواهم با تو نجوا کنم. می دانم خسته ای و دلگیر. می دانم که دیگر رمقی برای تو نمانده است. می دانم که ما در حق تو بی رحم بوده ایم. می دانم که می گویی: بیماری ها را می بینی از بس که زباله و فاضلاب به درون آبم ریختید و خود بیمار شدید. می دانم که می گویی: از زمانی که آبم کم شده شهرهای شما گرم تر شده. می دانم که می گویی: حتی رحم ندارید و از بالای پل و کنار ساحل رودخانه زباله به ساحل و درون آب می ریزید و من نمی توانم حرفی بزنم و یا حتی آب را تمیز کنم از این همه حجم زباله، نخاله و فاضلاب.

ما را ببخش ای عزیز دل و اندکی صبر کن. می دانم که می گویی: تا کی باید صبر کنم کمرم در اثر کمبود آب و این حجم از آلودگی شکسته است و یارای پاسخ به حتی کشاورزان نیستم چه رسد به یادگار ماندن برای آیندگان و حفظ محیط زیست. می دانم که می گویی: چرا مرا به عنوان اثر ملی که سرمنشا بسیاری از تمدن ها هستم ثبت نمی کنید تا از من مراقبت بیشتری شود؟

اما ای نور چشم، با وجود همه این سخنان که حق با توست باز من امیدوارم و منتظر. امید به آینده ای نه چندان دور که دوباره آب تو شفاف و مالامال از ماهی های بزرگ با کودکانی شاد در ساحل و شهری تمیز که تو، چون نگینی در آن بدرخشی. اندکی صبر کن شاید به عنوان اثر ملی ماندگار ثبت شدی. آن روز، روز توست ای مادر تمدن ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *